نزدیک دو ساعت که پسرم به معنی واقعی داره عربده می زنه
رفتارهاش از آستانه تحملم خارج
قهوه خورده بودم که بشینم پای مقاله م
...
دیروز تو مهد با لگد به شیشه در مهد زده و شیشه مهد اومده پایین، دست خودش و پای یکی از بچه ها زخمی شده ...
تو مدرسه یک ساعتی که مدرسه ست تا جایی که بتونه سرکشی می کنه...
و تو مهدش هم کلاس رو برای مربی ش جهنم می کنه، منم با التماس و خواهش راضی ش کردم که ثبت نامش کنه...
معمولا بدعنق، و همه جا دیوونه ی خودنمایی کردن، حتی یک مکالمه ی من و پدرش نیست که به پایان برسه بدون اینکه وسط حرف ما دو تا نپره...
من انتظار همه چیرو داشتم
اینو نه...
پارسه...برچسب : نویسنده : psychologyforanexam بازدید : 68