گام هشتم بعد از هزار

ساخت وبلاگ

سلام

خیلی وقت بود که می خواستم بنویسم اما راستش زورم به خودم نمی رسید

اسکرچ رو فکر می کنم بیشتر از دو هفته باشه که تموم کردم. سه تا کلیپ با میانگین تایم یک ساعت و یک ساعت و نیم گرفتم که طراحی سه تا بازی هست تو همین برنامه ولی فرصت نکردم ببینم. در اصل این ها رو به عنوان جایزه پایانی به خودم تقدیم کردم.

برنامه بعدی که می خوام شروع کنم جاواست... سراغ کلاس پایتون رفتم دوره ی پانزده جلسه ای داشت اما مسیرش واقعا خوب نیست. ترافیک زیادی داره و اصلا هم جای پارک نداره. با اتوبوس هم بخوام برم موقع برگشتن دیگه خیلی دیروقت می شه استرس می گیرم... البته دلیل صرف نظر کردنم فقط این ها نبود. دوره حدود سه تا سه و هشتصد درمیومد برام به فرض این که خودم با ماشین برم و کرایه ندم که اگر یک سوم همین مبلغ رو بدم کتاب بخرم فکر می کنم بتونم خیلی خوب یاد بگیرم (اصلا دیگه مثل گذشته نیستم.حوصله کلاس ندارم و تا زمان هدر شده برای رفت و آمد به کلاس ها رو محاسبه می کنم کلا منصرف می شم. همسرم هم زیاد موافق نبود و مخالفتش رو با گفتن جمله ی تاثیرگذار بچه ها به قدر کافی تنها می مونند بیان کرد. راستش وقت هایی که می رم مدرسه و بچه ها ناراحت می شن خیلی برام آزاردهنده ست.

مشاور هم فکر می کنه دنبال راه فرار از خوندن هستم. نمی گم نیستم. چون واقعا تمام انگیزه م برای خوندن رو از دست دادم. حوصله ی کتاب درسی رو ندارم. این برام ناامیدکننده نیست. چون می دونم این احساس مقدمه ی جدی شدن من تو درس هست چون قرار به خودم بگم راه فراری نداری!

البته تو آخرین گفت و گو با مشاور بهش گفتم امسال قطعا آخرین سالی که کنکور می دم برام مهم نیست که چی می شه و بعد از اومدن از جلسه ی کنکور تمام تست ها و کتاب ها مو می ریزم دور. نمی تونم تمام عمرم تلف این جریان بشه.

سعی کرد دلداری م بده

یک خلاصه ای از سوابق کنکوری م رو بگم بعد از گرفتن لیسانس یکی دو سال دنبال کارآفرینی بودم و شغل های مختلف و سراغ ارشد نرفتم. سال بعدش وقتی برای روان شناسی ثبت نام کرده بودم یکی بهم گفت مدیریت بخون! تو به درد این رشته می خوری! گفتم آهان باشه راست می گی. و رفتم منابع مدیریت ماهان رو گرفتم. دم کنکور ارشد یه مسئله ی خانوادگی پیش اومد و اصلا نشد که برم سر آزمون!

بعدش هم ارشد یک سال کنکور دادم کاملا الکی. سال بعد کنکور ندادم. بعدش می خواستم برای کنکور بخونم تصمیم گرفتم برای استخدامی آموزش و پرورش بخونم که اتفاقا قبول نشدم. بعدش تصمیم گرفتم برای رشته ی فلسفه بخونم که خوندم خوب هم پیش می رفتم باز یه مسئله ای پیش اومد که نشد برم آزمون. بعد از ازدواج یکی دو بار خواستم برای روانشناسی شرکت کنم. شهر من ارشد گرایش مورد علاقه م رو نداشت. همسرم با شهر دیگه موافقت نمی کرد. نمی تونست هم متقاعدم کنه برای گرایش دیگه. چون من شدیدا نسبت به این موضوع گارد داشتم. بعد منصرف شدم. کنکور دادم ولی استخدامی قبول شدم... باقی رو هم در جریان هستید. از سال قبل هم کلا برنامه عوض شد و دارم برای رشته ی آموزش بهداشت و ارتقا سلامت می خونم و کلا قید کنکور سازمان سنجش رو زدم و می خوام در کنکور وزارت بهداشت شرکت کنم. سال قبل هم فقط به یه ذره شانس نیاز داشتم که قبول بشم ولی نشد که بشه...

و الان در سن سی و پنج سالگی هنوز کاملا مرددم. چه رشته ای رو دوست دارم؟ باید چی می خوندم؟ باید جامعه شناس می شدم؟ برنامه نویس؟ مدرس زبان؟ مترجم؟ عکاس؟ وکیل؟ نویسنده؟ و ...

رشته ی کلام از دستم در رفت. پست رو ارسال می کنم. بعد می خونم یادم بیاد می خواستم چی بگم

پارسه...
ما را در سایت پارسه دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : psychologyforanexam بازدید : 90 تاريخ : سه شنبه 9 اسفند 1401 ساعت: 21:17