دیروز زیاد خودخوری کردم. عصر دوباره رفتیم که بدویم. در شرایطی این کار رو کردم که حالت خفقان داشتم و واقعا نفس کشیدن هم برام سخت بود. اما سه هزار تا رو دویدم با پیاده روی های در ادامه ش هم به چهار هزار قدم رسید. بچه ها هم بدون نق تا سه هزار تا همراهی کردند. کلی درد دل کردم . اما واقعیتش این که اصلا رفتار خانواده م رو هضم نمی کنم. این که هر چند وقت یک بار این طور روح و روانم رو بهم بریزند. حوصله ندارم. نه اینکه حوصله ندارم واقعا فرصتش رو ندارم. نمی تونم انرژی م رو بدم برای امور بی ارزش و بی اهمیت.
با یکی از دوستام که چند ماه رفته یه کشور دیگه صحبت کردم. به بهانه ی تبریک عیدی که گفته بود و خوب فهمیدم مسیر بسیار دورتر از اونه که من فکر می کردم بویژه با شرایط مالی ای که ما داریم و خوب مسلم که ناامید نیستم. یا راهی خواهم یافت. یا همون راهی خواهم یافت دیگه چون چاره ی دیگه ای هم ندارم ظاهرا
جعبه سیاه صفحه 129، آموزش بهداشت صفحه 87، نود پلاس صفحه 31 که باز هم تست ها رو اونطوری که باید خوب نتونستم بزنم و باید دوباره از اول برگردم
جامعه شناسی صفحه 90، روانشناسی 55 . تست ها هم سال 91 و نصف تست های سال 90 رو مرور کردم. احساس پیشرفت تو زبان دارم ولی فعلا خیلی نمی رشه روش حساب کرد.
فعلا همین ها
برچسب : نویسنده : psychologyforanexam بازدید : 66