آش شله قلمکار

ساخت وبلاگ

شب پر از کابوسی رو رد کردم، اونم بعد از یک روز کاری طولانی و خسته کننده. مدتیه تو خواب هام اعدادی بولد می شه و صبح که بیدار می شم یادم میاد یک جایی یا یک کسی تو خوابم داشت رو یک عدد تاکید می کرد. گاهی می خوام این اعداد رو بنویسم تا رازش رو کشف کنم. گاهی هم می گم بی خیال برا ذهنت مریضی تازه دست و پا نکن.

بعد ده روز دغدغه ی مداوم رزومه ش رو با گوگل ترجمه کردم و برای وکیل مدافع فرستادم. بهش می گم می دونم اولین واکنشش این که از اون خنده های مسخره ش تحویل بده ولی امیدوارم بعدش کاری انجام بده

همون حین داشتم فکر می کردم با وجود خنده های مسخره اش تونست شرایطش رو بهتر کنه.

سرم شلوغه و خودم گیج. باید یه کاری انجام بدم قبل از این که از سردرگمی دیوانه بشم.

دلم برای یهودی ها می سوزه، زیاد پیگیر اخبارشون نیستم. هر چند تمام دیشب دوست داشتم اونقدری ذهنم خلوت بشه که بتونم برای کشته شده های جنگ گریه کنم، اما نشد...

بنی آدم اعضای یک پیکرند...

به خودم می گم متوقف نشو ،

ادامه بده

فقط بعد مرگ می تونی تسلیم بشی

+ نوشته شده در سه شنبه هجدهم مهر ۱۴۰۲ ساعت 10:10 توسط رستا  | 

پارسه...
ما را در سایت پارسه دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : psychologyforanexam بازدید : 41 تاريخ : دوشنبه 24 مهر 1402 ساعت: 19:54