من از مرگ می ترسم، اونی که بی خوابم کرده بیشتر از این که قهوه باشه، تصویر مرگ که اینطور رو در روم ایستاده و داره آدمای اطرافم رو درو می کنه
امروز هم خبر مرگ تازه ای شنیدم، دریغ از تاسف یا قطره ای اشک
تنها به درگذشتگان نزدیکم فکر کردم، و اینکه بدون اونها چقدر جهانم خالی شده
به خواهرم فکر می کنم که دوباره سردردهاش شروع شده و از خودم می پرسم تا کجا قراره ادامه پیدا کنه؟ ذهن ما چه تصاویر دیگه ای قرار تو خودش ضبط کنه
من از مرگ می ترسم،
همیشه ترسیدم
مرگ بی رحم
و خیلی خیلی نزدیک
می تونم صداشو بشنوم
برچسب : نویسنده : psychologyforanexam بازدید : 100