مهارت نه گفتن

ساخت وبلاگ

یکی از مشکلاتی که من دارم این که اهل رودربایستی و تعارفم. آبجی بزرگه هم متاسفانه شخصیت شدیدا از آب گل آلود ماهی بگیری داره. دیروز رفتم بهش سر بزنم و دوباره سفارش پرینت داد که مربوط به شغل همسرش هست. سری پیش هم خواست بندازه سر من، خودمو زدم اون راه، آدرس جاهایی که می تونست کار انجام بده رو گفتم و گفتم پسرش می تونه بره سفارش بده

حالا باز دیروز منو تو رو دربایستی انداخت و شب هم زنگ زده ادامه ی سفارشش رو گفته...

خیلی ناراحتم. این طور هم نیست هزار بار براش کار انجام بدی و بگی بالاخره تموم می شه. معمولا اهل قدردانی از خانواده مون نیست. جواب خوبی رو عموما با بدی و بی احترامی و طلبکاری می ده. احوال مریضش همه چی رو بدتر کرده.

اوایل شیمی درمانی ش سفارش یه تی شرت داد. اینقدر تکرار کرد تا مجبور شدم به یه فروشنده خانم که تو مدرسه مون گاهی می اومد بگم لباس ها رو بیاره انتخاب کنه، با این پیش فرض که ممکن نزدیک یه تومن برم زیر بار قرض. و خوب در یه اقدام عجیب حدود پنج تومن برای خودش و دخترش خرید کرده بود. الانم دو سه هفته یه بار اون خانم فروشنده زنگ می زنه و عقب افتادن اقساطش رو یادآوری می کنه.

این طور نیست که پول رو نده و یک جوری بهت پول می ده که معامله ت می شه تمام ضرر.

خلاصه ی حرفم این،

من الان چه غلطی بکنم؟؟؟

چطور با دو تا بچه کوچیک و شاغل بودن برم دنبال پرینت برا مغازه ی شوهرش، در حالی که دو تا بچه ی جوونش مدام بیرونن و نمی رن کار انجام بدن. از طرفی بعدش هم قدردانی به کار نیست. اگر هم نرم پی کارش، بعدش قرار بگم چرا وقتی مریض بود خودمو هزار بار به زحمت ننداختم به خاطرش؟؟

چی درسته به نظرتون؟

+ نوشته شده در جمعه دهم آذر ۱۴۰۲ ساعت 15:38 توسط رستا  | 

پارسه...
ما را در سایت پارسه دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : psychologyforanexam بازدید : 37 تاريخ : سه شنبه 14 آذر 1402 ساعت: 12:06